سه شنبه ۲۹ فروردين ۹۶
چند روزی ،فارغ از هیاهوی زندگی با خود خلوت کردی...
روزه ی آیینه گرفتی تا غیر او ، کسی را نبینی ...
چادری از نور بر سر کردی ، تا دررکاب دیگر عاشقان آسمانی شوی...
و حال شب آخر است...
نیامدن هزار بهانه می خواست
و آمدن یکی
حسودی ام می شود...
به خیابان ها و درخت هایی که ...
هر صبح بدرقه ات می کنند...
امروز خورشید درخشانتر است ...!
و آسمان آبیتر ...
نسیم ، زندگی را به پرواز میکشد...
و پرنده، آواز جدید میسرایــد...
امروز بَهاری دیگر است...