لب همه خامشیم ، دل همه فریاد هنوز ...
گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام ...
ضامن چشمان آهو ها ، به دادم می رسی؟
و چه آرام دلم آشوب است...
شده دلتنگ شوی
چاره نیابی جز اشک؟
من به این چاره بیچاره دچارم هرشب ...
چه کسی میفهمد در دلم رازی هست..؟
میسپارم آن را به خیال شب و تنهایی خود...
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
" حضرت حافظ "
و آن کسی را که دوست داری،
نیم دیگر تو نیست ...
او تویی ، اما جایی دیگر...!
" جبران خلیل جبران"
نفسم گرفته امشب ، ز مرور خاطراتم...
منم و نگاه حافظ ، من و شاخ بی نباتم...
قلمم نمی نویسد ، غزلی اگر بخواهم...
همه خون شد و سیاهی ، قلم من و دواتم...
" احمد پروین "
**مونتسکیو میگه: مطالعه کتاب یعنی تبدیل ساعات سلامت بار به ساعات لذتبخش. هرچند کتاب دست گرفتن و خوندنش توی دنیای حقیقی یه چیز دیگه ست ، ولی خوندن کتاب بصورت مَجازی هم خالی از لطف نیست :)
پس...
" چند جرعه کتاب مهمان ما باشید :) "
In life,
what you really want
will never come easy.
حرف را می شود از حنجره بلعید و نگفت...
وای اگر چشم بخواند غم ناپیدا را...
" مهدی فرجی"
امروز آسمان به تماشای طلوع دو خورشید نشسته است...
باز کن پنجره ها را که نسیم...
روز میلاد اقاقیها را...
جشن میگیرد...
و بهار...
روی هر شاخه، کنار هر برگ...
شمع روشن کردهست...
باز کن پنجرهها را...
و بهاران را...
باور کن!
" فریدون مشیری "
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
سالْ خرم، فالْ نیکو، مالْ وافر، حالْ خوش
اصلْ ثابت، نسلْ باقی، تختْ عالی، بختْ رام
" حافظ"
بهار ، آهسته آهسته نزدیک می شود...
کافیست به صدای قلبت گوش کنی...
و نفسی عمیق بکشی...