دانم که درد عشق نباشد دواپذیر
زحمت مکش طبیب ز بهر دوای ما
"ابن حسام خوسفی"
من از تکرار می ترسم...
ازاین کابوس...
که رفتن ها، ندیدن ها، نماندن ها، شود عادت...
من از دیوار می ترسم...
من از خاموشی سرد و سکوت واپسین دیدار...
از آن گوشه نشینی ها...
و از گرد و غبار مانده بر ناگفتنی ها...
من از انکار می ترسم...
من از ثانیه ای آرامش این دل...
من از دریای بی طوفان ، می ترسم...
من از بشکستن بال و پر رؤیا...
و از تاریکی پس کوچه هایش...
من از شبهای بی پرواز می ترسم...
#یک جرعه آرامش...