" ای سکوت، ای مادر فریادها... "


 من سکوت خویش را گم کرده‌ام!
لاجرم در این هیاهو گم شدم


من، که خود افسانه می‌پرداختم،
عاقبت، افسانه‌ی مردم شدم!


ای سکوت، ای مادر فریادها،
ساز جانم از تو پرآوازه بود،


تا در آغوش تو راهی داشتم،
چون شراب کهنه، شعرم تازه بود.


در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها


من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت، ای مادر فریادها!


گم شدم در این هیاهو، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟


گر سکوت خویش را می‌داشتم
زندگی پر بود از فریاد من!


                                         " فریدون مشیری "



سکوت را باور دارم...

معجزه می کند...

" بودن همیشه در فریاد نیست..."

گاهی برای بودن...

باید با چشم سخن گفت و با زبان فقط نگاه کرد...!!

کار آسانی نیست...

سکوت را می گویم...

مرد می خواهد...!!!!!!

.

.

.

مرد می خواهد ، به جای آنکه حرفهایت را اقرار کنی...ساکت باشی...

مرد می خواهد ، بجای آنکه خشمت را فریاد بزنی...سکوت کنی...

.

.

.

سکوت را باور دارم...

این معجزه ی خاموش...

حرفها را جور دیگری حکایت می کند...


۵ موافق ۰ مخالف
سلام شعر سکوت  آقای حمیدرضا برقعی رو بخونید خیلی خوبه میگه
"زمین  یخ زده را گرم می کند آرام 
سکوت معجزهذآفتاب تابنده است ..."
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
*********************

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

" سعدی "

*********************

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان