" مهمانی 3روزه _(1)"




شفافیت دلم از طراوت همیشگی افتاده بود...
و آرامش خیالم چون پرنده ای ،از وجودم پرواز کرده بود...
مانند مسافری خسته بودم ، در جاده های سرگردانی...
با کوله باری از معصیت...
دنبال سرپناه می گشتم...
سرپناهی از جنس نور و خلوتی پر از تنهایی...



چشم که باز کردم...
خود را در صف معتکفین دیدم...
وارد مسجد که شدیم...
جمله ای زیبا نظرم رابه خودش جلب کرد:
" خوش به حالت ، تو و او ، در یک مهمانی 3روزه "
و چه زیبا مهمانی بود...
آری...
سرپناهم را یافته بودم...
چه خلوتی بهتر از اعتکاف...
و چه خلوتگاهی بهتر از خانه اش...
.
.
.
سه روز با خود خلوت می کنی تا در خدا غرق شوی...
روزهایی که تو را خوانده اند تا در تفکری عمیق به سر بری...
...
برای تغییر رفتم...
...
رفتم تا پر بگیرم...

                                                                                                    (ادامه دارد...)
۴ موافق ۰ مخالف
قبول باشه خیلی دوست دارم منم یه بار سعادتش رو داشته باشم 


خوش به حالتون :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
*********************

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

" سعدی "

*********************

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان